گزارش تفصیلی اولین نشست تخصصی دانشگاه کارآفرین از نظر تا عمل
نشست تخصصی «دانشگاه کارآفرین از نظر تا عمل» روز شنبه ۲۰ مهرماه ۱۳۹۸ با سخنرانی دکتر بهزاد سلطانی، عضو هیات علمی دانشگاه کاشان و دکتر بهروز زارعی، عضو هیات علمی دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران در سالن دکتر قانعی راد مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور برگزار شد.
خروجی کارآفرینانه، از ویژگیهای اصلی دانشگاه کارآفرین
دکتر سلطانی: دانشگاه جامعهمحور، نسل بعدی(چهارم) دانشگاهها است و نمیتوانیم از این مفهوم برای دانشگاه کارآفرین (سوم) استفاده کنیم، چراکه هر چه مفهوم را گستردهتر کنیم، اثربخشی آن کم خواهد شد.
در ابتدای این نشست، دکتر سلطانی ضمن معرفی مفهوم دانشگاه کارآفرین تأکید کرد: در این زمینه دو نکته مطرح است: نکته اول؛ این بحث هم مثل سایر بحثهایی که وارد ایران میشود، آسیبهایی بر آن وارد میشود و باید این آسیبها را شناسایی کنیم؛ هم اینکه در این محیط تفکر نفتی- دولتی زده کشور، مفاهیمی که از خارج وارد میکنیم، انحراف پیدا نکند و هم اینکه با محیط بومی کشور تطبیق داده شود. نکته دوم؛ اسامی مختلفی در کشور حولوحوش این بحث مطرح است؛ دانشگاه کارآفرین، کارآفرینی در دانشگاه، دانشگاه جامعهمحور، دانشگاه ارزشآفرین، دانشگاه کنشگر، دانشگاه توسعهگرا، دانشگاه مسئله محور و … ، ازجمله اسامی هستند که رواج دارند. اما آنچه در دنیا در دستهبندیهای دانشگاهی طبقهبندیشده است، آنهم توسط کسانی که در این زمینه بنیانگذار بودند، مانند آقای اتسکوویچ که خود بنیانگذار بحث مارپیچ سهگانه بوده و کسی است که بر روی بحث کارآفرینی در دانشگاه کارکرده و تئوری پرداز است، کارآفرینی است که بحث بسیار عمیقی است.
جدا از اینکه سازمان دانشگاه کارآفرین باشد یا نباشد، که بهطور طبیعیای اینها به هم مرتبط هستند، اگر بخواهیم خروجی (output)، پیامد (outcome) یا اثر (impact) دانشگاه در جامعه در راستای کارآفرینی قوی باشد، باید سازمان خودش را هم کارآفرین کرده باشد. تمرکز من بر این بخش است که چه کنیم که دانشگاه کارآفرین بشود، اینکه خروجیهای دانشگاه بتواند در حوزه کارآفرینی فعال باشد و این خروجی فقط مربوط به فارغالتحصیلان نمیشود، اساتید، پژوهش و آموزش و … باید در حوزه کارآفرینی خروجی داشته باشند.
در طبقهبندی مرسوم در دنیا، دانشگاه کارآفرین بهعنوان نسل سوم، و دانشگاه جامعهمحور بهعنوان نسل چهارم مطرح میشود. هر دو دانشگاه، همه گرایشهای دانشگاهی را شامل میشوند، یعنی وقتی صحبت از کارآفرینی میشود، این کارآفرینی در علوم انسانی و علوم اجتماعی همانقدر مطرح است که در علوم فنی و پایه نیز مطرح است؛ ولی معمولاً اینطور فکر میشود که وقتی بحث کارآفرینی مطرح میشود، فقط مربوط به رشتههای فنی است نه علوم اجتماعی و انسانی، درحالیکه اینطور نیست. تفاوت در این است که رسالت دانشگاهها را در طول تاریخ بر هم انباشته کردند؛ در ابتدا دانشگاهها رسالت آموزشی داشتند و بعد طی تحولاتی، رسالت پژوهشی اضافه میشود، یعنی طی یک انقلاب و تحول و بعد از کنش و واکنش فکری، رسالت پژوهش به مأموریت قبلی اضافه شد که این نسل اول بوده است.
نسل دوم، دانشگاه انسانمحور که در انگلیس اتفاق افتاده که دانشگاه فقط نباید متخصص تولید کند، بلکه باید انسان فرهیخته بیرون بدهد، انسان فرهیخته بودن یک رسالت است، چه آموزش و پژوهش بلد باشد یا نباشد و این هم بهصورت یک انقلاب و تحول بود. نسل سوم، یعنی دانشگاه کارآفرین، بهعنوان تحول و انقلاب بعدی که در ۲۰ یا ۳۰ سال آینده، همه آن را میپذیرند که کارآفرینی هم جزء مأموریتهای دانشگاه است و دیگر شکی ندارند که آیا اصلاً کارآفرینی جزء مأموریتهای دانشگاه هست یا خیر.
در نسل سوم، وقتی از دانشگاه کارآفرین میگوییم، یعنی تمام قابلیتهای دانشگاه برای عرضه به بیرون شکوفا بشود، یعنی دانشگاه بتواند از استادان، دانشجویان و توانمندی انباشت علمی درون دانشگاه حداکثر استفاده را ببرد که این اتفاق تا الان نه در ایران و نه در تعدادی از دانشگاههای جهان روی نداده است.
آقای اتسکوویچ که ۳۰ سال است روی بحث دانشگاه کارآفرین کار میکنند، فقط از دو دانشگاه در دنیا نام میبرند که عنوان خودشان را بهعنوان دانشگاه کارآفرین مطرح نمودهاند و بقیه در راهبردها و فعالیتها مطرح کردهاند که به موازات آموزش و پژوهش در دانشگاه، کارآفرینی دانشگاه هم بسیار قوی است و رسالت دانشگاه است. البته ایشان پیشبینی میکند که تا ۱۰ سال آینده، تقریباً همه دانشگاهها به این سمت حرکت میکنند.
دانشگاه جامعهمحور، دانشگاهی است که از محیط دانشگاه بیرون میآید و این بیرون آمدن با پذیرفتن مسئولیت اقتصادی و اجتماعی همراه است؛ نه اینکه رئیسجمهور کشور به یک دانشگاه مأموریت رسمی بدهد، بلکه به این معنا است که عملاً دانشگاه، منطقهای را که در آن قرار دارد، بهصورت غیررسمی و نه با دستور یا مأموریت رسمی، به لحاظ اقتصادی رشد دهد. در سیلیکون ولی بهصورت طبیعی این اتفاق افتاده است و شرکتهای خروجی، زایشی، اسپینآف از دانشگاه استنفورد در آنجا تجمع پیداکرده و این منطقه را ایجاد نمودند.
اما در آینده، دانشگاههای جامعهمحور به این سمت حرکت میکنند که برای خودشان مسئولیتی میپذیرند. دانشگاهها، مسئولیت اقتصادی و اجتماعی منطقهای یا ملی را میپذیرند. ارتباط با جامعه و صنعت در دانشگاه کارآفرین به شکل خوبی وجود دارد و موضوع دانشگاه جامعهمحور، بالاتر، سختتر و فراتر از آن است و مسئولیت بیرون دانشگاه را بهصورت جدی و بهعنوان یکی از مأموریتها مثل آموزش و پژوهش به عهده میگیرد. رئیس یکی از دانشگاههای آمریکا که عوض شد، در صحبت خودش گفت که من اقتصاد آمریکا را عوض کردم، یعنی نگاهش بر این بود و این کار را کرده و یک خط جدید اقتصادی به آمریکا داده بود. در اینیکی دو موردی که در دنیا کارشده است دانشگاه توانسته است اقتصاد منطقه و شهر خود را تغییر دهد.
وقتی از جامعهمحوری دانشگاه صحبت میکنیم، یک تفاوت اصلی با کارآفرینی در دانشگاه وجود دارد. دانشگاهی که خیلی نتوانسته است خودش را کارآفرین کند، هنوز نمیتواند دانشآموختهای به جامعه تحویل بدهد که بتواند برای خودش شغلی ایجاد کند یا بتواند دانشی را که آموخته است، به یک کاربرد تبدیل نماید، آیا میتواند مدعی این باشد که من میخواهم بروم و جامعه را عوض کنم؟ یا مستقیماً رشد اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایجاد کنم؟ در دنیا این دانشگاه را بهعنوان نسل بعدی میپذیرند. آقای اتسکوویچ، دانشگاه جامعهمحور را بهعنوان نسل چهارم مطرح و عنوان میکند که اکنون در دنیا فقط ۳-۲ دانشگاه در این حوزه جامعهمحوری، آنهم از منظر اقتصادی و نه اجتماعی و فرهنگی، در حال فعالیت هستند.
صدها دانشگاه از برزیل تا سوئد، در حوزه کارآفرینی مشغول فعالیت هستند و ۳۰ سال است که این بحث مطرحشده است؛ اما دانشگاه جامعهمحور دانشگاهی است که تازه زمزمههایش مطرحشده است و یک تفاوت ماهوی با دانشگاه کارآفرین دارد.
بعضی اوقات میخواهیم بزرگ حرف بزنیم که خواسته یا ناخواسته شعاری هم میشود. دانشگاه جامعهمحور همهچیز را در برمیگیرد، میتوانیم از عنوان دانشگاه کنشگر نیز استفاده کنیم؛ ولی انتخاب اسامی بزرگتر، غیرمرسوم که شامل همه اسامی دیگر شود معنایش بیفایده حرف زدن هم هست. هرچه مفهومی را بازتر و بزرگتر کنید که همهچیز در آن باشد، اثربخشی آن کمتر میشود. میخواهیم بگوییم دانشگاه چه بکند، میخواهیم از این وضعیت کنونی که انباشت علمی دانشگاه به کاربرد نمیرسد، یا اینکه نتایج پژوهشهای کاربردی دانشگاه یا پژوهشگاه برای حل مسائل جامعه و صنعت تجاری نمیشود، یا اینکه ارتباط دانشگاه با جامعه و صنعت ضعیف است و یا اینکه فارغالتحصیل ما نمیتواند برای خودش شغل ایجاد کند، بیرون بیاییم؛ البته اشتغال یکی از ۵-۶ دغدغه دانشگاه کارآفرین است. به این جهت که دانشگاه کارآفرین مفاهیم زیادی را در بردارد، بیشتر سعی میکنم که آن را تشریح کنم، هرچند باید حرکت جدی به این سمت شروع کنیم و از مرحله فرهنگسازی عبور کنیم.
وقتی از دانشگاه کارآفرین یا کارآفرینی در دانشگاه صحبت میکنیم، هر دو عنوان، به این معنی نیست که رسالتها و مأموریتهای قبلی دانشگاه تضعیف شود. آموزش جای خودش است، پژوهش جای خودش است و پرورش انسان متعهد و فرهیخته منطبق با بوم اسلامی- ایرانی ما جای خودش محفوظ است و مأموریت کارآفرینی اضافه میشود؛ بنابراین وقتی از دانشگاه کارآفرین حرف میزنیم، نباید نگران تضعیف آموزش یا پژوهش دانشگاه باشیم. اگر حداکثر ۲۰ درصد ظرفیت دانشگاه در راستای کارآفرینی به کار بیفتد، کشور آباد میشود. قرار نیست که همه ظرفیت دانشگاه به سمت کارآفرینی بیاید. البته در آموزش، باید آموزشی باشد که به کارآفرینی کمک کند، اما آموزش ممکن است ۵۰ درصد ظرفیت دانشگاه را به خودش اختصاص دهد، پژوهش ۳۰ درصد و کارآفرینی ۲۰ درصد را شامل میشود. پرورش انسان متعهد و فرهیخته هم که بهموازات دیگر مأموریتها وجود دارد. درحالیکه پژوهش را اگر به لحاظ ترازهای مالی دانشگاه نگاه بکنیم، ۱۵ درصد هم نیست، یعنی الان آموزش غلبه دارد و البته این غلبه همیشه برای دانشگاه میماند و در جای خود درست است اما باید قدری پژوهش را تقویت کرد. آموزش نیز ازنظر کیفی و بینرشتهای شدن و … باید تقویت شود. پس وقتی از کارآفرینی حرف میزنیم، درباره ۲۰ درصد ظرفیت دانشگاهی صحبت میکنیم. قرار نیست که آموزش و پژوهش تضعیف شوند؛ بلکه برعکس تقویت خواهند شد، در مقالهای که اتسکوویچ داده است، اتفاقاً این را نتیجهگیری کرده است: ۱.دانشگاههایی که کارآفرین شدند، آموزش و پژوهششان تقویتشده است، ۲. دانشگاههایی که به لحاظ آموزشی و پژوهشی قویتر بودند، ازلحاظ کارآفرینی خیلی شکوفاتر شدند.
تعریف ما از دانشگاه کارآفرین یا کارآفرینی در دانشگاه چیست؟ برای بهرهبرداری، کاربرد و تجاریسازی یافتههای پژوهشی اساتید دانشگاه میگوییم که باید کارآفرینی در دانشگاه به وجود بیاید و تقویت شود. بنابراین یاد گرفتههای دانشآموختگان و یافتههای پژوهشی اساتید دانشگاهها باید برای بهرهبرداری، کاربردی و تجاری شدن، ارتقا پیدا کند یا ایجاد شود، زیرا در خیلی از موارد به یک مقاله ISI ختم میشود. ارزش مقاله ISI سر جای خودش محفوظ است و بحثی روی آن نیست، اما میگوییم که این هم یک ارزش دیگر است که باید به دانشگاهها اضافه شود. اگر ارتقاء استاد مهم است، باید همه ارزشها در ارتقاء دیده شود؛ مقاله ISI و فعالیت کارآفرینی در جای خودش دیده شود. در پژوهانه دانشگاه کاشان، موارد کارآفرینی را اضافه کردیم و دنبال این هستیم که در ارتقاء هم تا آنجا که به لحاظ قانونی میتوانیم این موارد را اضافه کنیم که کارآفرینی چگونه میتواند در ارتقاء اساتید تأثیر بگذارد.
ضرورت و هدف دانشگاه کارآفرین چیست؟ چرا دانشگاه کارآفرین میخواهیم؟ دلیل اول، میخواهیم بر اقتصاد جامعه تأثیرگذار باشیم.
دانشگاه استنفورد و شرکتهای زایشی دانشگاه، و شرکتهایی که دانشآموختگان ایجاد کردند. دانشگاه دو نوع شرکت دارد: ۱. شرکتهای زایشی یا اسپینآف، شرکتهایی هستند که دانشگاه بهنوعی در آن سهیم است یا ممکن است یک سهم حداقلی ( ۵ تا ۱۰ درصدی) در سهام آن داشته باشد که حضور مدیریتی نداشته باشد، زیرا نمیخواهیم دانشگاه، شرکت محور بشود؛ یا اینکه به صورتهای مختلف تحت لیسانس، فروش لیسانس و … دانش خود را به آن شرکت اجاره میدهد و یا میفروشد. اگر وابسته به دانشگاه باشد، اساتید آن دانشگاه نتایج تحقیقات خود را میآورند و در آن شرکت تجاریسازی میکنند. ۲.شرکتهای فارغالتحصیلان دانشگاه که ربط حقوقی به دانشگاه ندارد، اما اثر (impact) دانشگاه در جامعه است. دانشگاه استنفورد در طول ۳۰ سال، ۲۹۰۰ شرکت زایشی و ۲۹۰۰۰ شرکت فارغالتحصیلان داشته است. میزان فروش این شرکتها را در اسلاید میبینید، میلیونها دلار عرضه سهام در بورس دارند و ۳۶۸ میلیارد دلار ارزش شرکتهای فارغالتحصیلان دانشگاه و ۳۰۷ میلیارد دلار ارزش شرکتهای زایشی دانشگاه در بورس است. دانشگاه استنفورد را به همراه شرکتهای زایشی و شرکتهای فارغالتحصیلانش اگر بهعنوان یک پدیده اقتصادی نگاه کنیم، نهمین کشور بزرگ اقتصادی دنیاست. در این زمینه آمریکا اول و چین دوم است و دانشگاه استنفورد در میان این کشورها رتبه نهم را داراست. و به آن اثر(impact) اقتصادی میگوییم. بنابراین یک دلیل اینکه ما میخواهیم کارآفرینی در دانشگاه تقویت شود، اثربخشی اقتصادی است که توسط ترکیبی از علوم فنی، پایه، انسانی و اجتماعی و … در ایجاد آن شرکتها، به وجود می آید. و البته اثربخشی اجتماعی دانشگاهها نیز جای خود را دارد.
دلیل دوم، توسعه فناوری در کشور شروعشده است. موج اول توسعه فناوری، توسعه استارتآپها است. فناوریهای service base و IT base که در مرحله اول، سرمایهبر و کارگربر نیستند، این چهار خصیصه را دارند. بعدازآن، موج دوم است که موج شرکتهای دانشبنیان است که بهتازگی شروع است و حدود ۴۰۰۰-۵۰۰۰ شرکت است. در توسعه فناوری کشور به معنای گسترده شده آن یعنی کاربرد علم که علوم انسانی هم در آن قرار میگیرد، اگر علوم انسانی کنار دانشگاه فنی نباشد، توسعه اقتصادی و شرکتها اتفاق نمیافتد، بلکه اینها باهم میتوانند اثربخشی داشته باشند. دانشگاه باید در این توسعه تأثیرگذار باشد. همه این انتظار را از دانشگاه دارند و ما دانشگاهیان هم این انتظار راداریم. دانشگاه اگر پرچمدار توسعه علم است، باید در بهکارگیری و توسعه فناوری هم فعال باشد. ما توسعهدهنده فناوریها نیستیم، شرکتهای خصوصی کوچک و بزرگ هستند که پرچمدار توسعه فناوری هستند؛ منتها دانشگاه باید در آن راستا حرکت کند که آن شرکتها به وجود بیایند. شرکتها و استارتآپهایی که الان راه افتادهاند، یکهزارم درصد فارغالتحصیلان دانشگاهها هستند که خودشان شخصاً روحیه کارآفرینی داشتند و استارتآپ زدند، ولی این در دانشگاههای کشور نهادینه نیست؛ نهادینه آن است که دانشگاه بهصورت دائمی حداقل ۲۰ درصد ظرفیتش را تبدیل به شرکت استارتآپی و دانشبنیانی کند.
یک موج استارت آپی در کشور راه افتاده و اثرات خوب بسیار داشته است. اما این موج، اگر دانشگاه دائماً زایش شرکت استارتآپی و دانشبنیانی کند، کل کشور را در برمیگیرد و اتفاقات دیگری در کشور میافتد و در آن صورت، بیش از ۵۰۰ برابر وضعیت فعلی، شرکت دانشبنیان و استارتآپ خواهیم داشت که اگر این ۵۰۰ برابر، یک صدمش هم موفق بشوند، در مقاصد اقتصادی و تکنولوژیک خودشان، منجر به انقلابی تکنولوژیک در کشور میشوند.
دلیل سوم این است که دانشگاه و اساتید ما به لحاظ مالی، وابسته به نفت و دولت هستند. متوسط اتکای دانشگاههای دنیا به دولت در کشورهای پیشرفته ۳۴ درصد است که در کشور ما این میزان ۷۵ درصد است که البته این اسمی است و میزان واقعی آن ۹۰ درصد است؛ یعنی ۹۰ درصد اعتبارات دانشگاه مبتنی بر نفت است و شرایط به این زودی عوض نمیشود. البته دولت باید ۲۰-۱۰ سال به دانشگاهها کمک کند تا کارآفرینی بتواند به دانشگاه اضافه شود. این جمله منجر به سوءتفاهم نشود که سازمان برنامه پول دانشگاهها را قطع کنید؛ نه اتفاقاً باید بیشتر پول به دانشگاهها داد تا این اتفاق روی دهد، اما بهتدریج در ۱۰-۱۵ سال آینده باعث میشود تا خوداتکایی اقتصادی بیشتری در دانشگاهها اتفاق بیفتد. اساتید جوان که در دانشگاهها تعدادشان خیلی زیاد است، با حقوق ۳ یا ۴ میلیون تومان نمیتوانند زندگی کنند، اما همین اساتید جوان با کارآفرینی میتوانند اثربخشی دانشگاه را در جامعه بیشتر نمایند و خودشان هم زندگی کنند. با این حرکت استقلال اقتصادی دانشگاه نیز بیشتر خواهد شد.
دلیل چهارم، اشتغال فارغالتحصیلان دانشگاهی است که الان بیشترین درصد فارغالتحصیلان بنابر آمار WEf در سال ۲۰۱۶، تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهی ایران تقسیمبر جمعیت کشور۴۲/۰% درصد است و ما در دنیا اول هستیم و به لحاظ تعداد مطلق پنجم هستیم. مزیت نسبی حتی رقابتی بینالمللی کشور در دنیا این است، اما ما چه استفادهای از آن کردهایم؟ میزان بیکاری در بالاترین درصد در کشور برای فارغالتحصیلان دانشگاهی است؛ یعنی بزرگترین فرصت را به بزرگترین تهدید برای کشور تبدیل کردهایم. فارغالتحصیلان ما یا باید بروند خارج، یا بروند راننده اسنپ شوند یا مأیوس شوند و … ؛ پس اشتغال فارغالتحصیلان برای ما مهم است. یکی از محورهای ارزیابی مراکز رتبهبندی دانشگاهها در دنیا همچون شانگهای، تایمز و … در دنیا، میزان اشتغالیابی فارغالتحصیلان دانشگاههاست. در دنیا این را بهعنوان یک ارزش پذیرفتهاند؛ چرا ما نپذیریم؟ ما موظفیم که نگاه کنیم که فارغالتحصیل مابعد از فراغت کجا میرود، آیا شغلی پیدا میکند، خودش میتواند شغلی ایجاد کند یا نه. اصلا این توانمندی در دانشگاه به او دادهشده است؟
سؤال اینجاست؟ ۱. چه کنیم دانشگاههای ما کارآفرین شوند؟ ۲. مراحل کارآفرین شدن چیست؟
وقتی صحبت از دانشگاه کارآفرین میکنیم، دوستان جامعهشناس بهحق نگران هستند که کارکردهای هنجاری دانشگاه را با این عنوان خراب نکنید، دانشگاه را به بنگاه اقتصادی تبدیل نکنید. حرف درستی است و قرار هم نیست چنین اتفاقی بیفتد. متأسفانه تبلیغات غلطی از کارآفرینی دانشگاه در جامعه شد که مفهوم کارآفرینی در دانشگاه را خراب کرد. عرض کردم تنها اگر ۲۰ درصد ظرفیت دانشگاه به سمت کارآفرینی بیاید، کشور آباد میشود. دانشگاه در کنار این کارکردهای هنجاری کارکردهای تکنیکی هم دارد. بحث دانشگاه کارآفرین این نیست که این کارکردهای هنجاری از دانشگاه حذف شود. آزادی علمی، عقلانیت، استقلال، اندیشهورزی، یادگیری و عشق به یادگیری که در پژوهش محور است، نوآوری در دانشگاه، اخلاق علمی و حرفهای جای خود را دارد. اما کارکردهای تکنیکی دانشگاه چیست؟ آموزش، پژوهش، پرورش انسان فرهیخته، کارآفرینی، بهرهبرداری و کاربرد علم و فناوری. بحث این است که در دنیا یک کارکرد تکنیکی، کارکرد کارآفرینی، به کارکردهای دیگر دانشگاه اضافهشده است و در ایران با شرایط اقتصادی، اجتماعی کنونی ضرورت حرکت به سمت این کارکرد خیلی زیاد است.
البته میتوان توسعه اقتصادی، اجتماعی و منطقهای را نیز به آنها اضافه کرد که همان دانشگاه نسل چهارم و دانشگاه جامعهمحور است. من به آن ورود نمیکنم و اعتقادم این است که تا کارآفرینی را به حدی درستی نرسانیم، کار درستی نیست که یک شعار بزرگی بدهیم و در عمل هم نتوانیم اجرایش کنیم و بعد به مشکل بربخوریم. ما هنوز مفهوم نفتی عمل کردن را نتوانستهایم در دانشگاه عوض کنیم. در دانشگاهها مبتنی بر پول نفت داریم عمل میکنیم. تا وقتی این رویه را عوض نکنیم، اگر استراتژی جامعهمحوری را پیش روی دانشگاه بگذاریم، به دولت میگوید به من پول بده تا دانشگاه را جامعهمحور کنم و دولت هم که دیگر تا سالها نمیتواند بودجه دانشگاهها را افزایش جدی بدهد و دانشگاه جامعهمحور اتفاق نمیافتد هرچند بهصورت شعاری همه مدعی میشویم که دانشگاه جامعهمحور داریم. بعضی مفاهیم را زودتر از زمان آماده شدن بستر و شرایط آن مطرح کردن، به انحراف فرستادن آن بحث مهم و خراب کردن آن است. درحالیکه برای دانشگاه کارآفرین پول کمی برای شروع حرکت کافی است و از درون خود ایجاد ثروت برای جامعه و دانشگاه میکند و دانشگاه میتواند بر مبنای افزایش درآمد اختصاصی خود از محل شرکتهای زایشی به حرکت ادامه دهد.
برخی از نتایج آقای اتسکوویچ را مطرح میکنم:
در دانشگاه کارآفرین، سطح درآمد هیئتعلمی در چند سال بالا رفت، بهویژه در دانشگاههای قویتر؛
نرخ رشد در دانشگاهی که به کارآفرینی بهاندازه آموزش و پژوهش امتیاز داده بودند، بالاتر بود؛
بعد از مدتی، کارآفرینی با آموزش و پژوهش انسجام مییابد و درونی میگردد؛
این فعالیتها از دانشگاههای برزیل با یک فضای بوم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تا سوئد اتفاق افتاده است؛
مجموعه سیاستها و برنامهها به صورتی بوده است که دانشجویان در مسیر تشکیل شرکت قرار گرفتند؛
کارآفرینی باعث میشود که آموزش و پژوهش هم قویتر شود.
چه کنیم که دانشگاه کارآفرین شود؟ در مورد دانشگاه کاشان بهعنوان یک مثال که این بحث تا حدودی دران شروعشده است را توضیح میدهم: در این دانشگاه ۱۰۰۰ پایاننامه، رساله و طرح پژوهشی در سال دفاع میشود؛ ۳۰۰ هیئتعلمی که از این تعداد حدود ۲۰۰ نفر جوان هستند؛ فرض کنیم که حداقل ۱۰ درصد پایاننامه و رسالهها میتوانند موضوع مرتبط با یک موضوع کارآفرینی یعنی کاربرد یا تجاریسازی یک مسئله را داشته باشند که در سال میشود ۱۰۰ موضوع از ۱۰۰۰ موضوع که نیاز جامعه را برطرف مینماید و میتواند تبدیل به شرکت مستقل از دانشگاه شده و به همان فعالیت ادامه دهد. در بحث انجمنهای علمی دانشجویی دیگر اینطور نیست که انجمنهای علمی بروند کنفرانس راهاندازی کنند؛ از این به بعد باید این شعار مطرح شود که هر انجمن علمی حداقل دو شرکت استارت اپ یا دانشبنیان ایجاد کند. ۱۰۰ هستهای که حداقل میتواند از داخلش ۲۰ یا ۳۰ شرکت موفق استاراپ یا دانشبنیان دربیاید. باید با این هدفگذاری جلو برویم. با این هدفگذاری دانشگاه کاشان میتواند در یک سال نزدیک به ۲۰۰ شرکت ایجاد نماید. برای اینکه این ۲۰۰ شرکت موفق باشند، پس باید شرکت بیشتری ایجاد کرد. بهطور مثال اگر بهجای ۲۰ درصد از فارغالتحصیلان، بتوانیم ۴۰ درصد را به سمت ایجاد شرکت هدایت کنیم، ممکن است ۲۰ درصد آنها موفق شده و باقی بمانند. اینها بخشی از فعالیت دانشگاه کارآفرین است.
کارآفرینی یک فرآیند است، یک رویداد نیست
دکتر زارعی: انتقال از دانشگاه سنتی به دانشگاه کارآفرین کلامش ساده است، ولی در عمل بسیار پر ریسک خواهد بود.
دکتر بهروز زارعی، عضو هیئتعلمی دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران، نشست تخصصی «دانشگاه کارآفرین ازنظر تا عمل» با اشاره به این نکته که محیط پیرامون ما بهشدت در حال تغییر است، گفت: کارآفرینی یک فرآیند است، یک رویداد، یک سند یا یک ردیف بودجه نیست؛ لذا نباید شتابزده عمل کرد و جاهایی که موفق عمل کردهاند، قدمتی دهها ساله دارند. در این فرآیند باید به دنبال ایجاد کارهای باارزش و نه صرفاً تأثیرات کوتاهمدت نمایش گونه باشیم.
اولین تعاریفی که از کارآفرینی توسط شومپیتر ارائهشده است، کارآفرینی بهعنوان نیروی محرک توسعه است؛ پس چرا نگرانیم؟ علم این حوزه میگوید، کارآفرینی موتور محرکه توسعه است، اما در ماهیت موضوع با واژه تخریب خلاق مواجهیم. یعنی افرادی باید شکل بگیرند که بتوانند پیرامون خود را به هم بریزند و اینقدر قدرت طراحیشان بالا باشد که بتوانند موضوعات نوینی ایجاد نمایند. بنابراین خیلی خودمان را در کشوقوس اداری قرار ندهیم که محتوا را فراموش کنیم و یادمان نرود که هسته اصلی کارآفرینی، تخریب و قدرت ساختاری است. اکثر دانشجویان و اساتید زیاد طراحی (دیزاین) کار نمیکنند و بیشتر اوضاع را تشریح میکنند و بهجای اینکه بیایند طراحی انجام دهند، شرح مصیبت میکنند.
بعد از انقلاب مگر توانستیم نظام بانکیمان را طراحی کنیم؟ تنها به شرح مصیبت پرداختیم و برای خیلی از نظامهای ریزودرشت و حتی نظام آموزش عالی هم طراحی اساسی انجام نگرفت؛ دانشگاه کارآفرین، طراحی بنیادین دانشگاههای سنتی و پیادهسازی آن در دنیای اجرا است. تنها فکر نکنیم که کارآفرینی درست کردن یک فناوری جدید است، فعالیتهای کارآفرینی، هدفش ایجاد ارزش و یافتن راههای جدید است. بنابراین گزینههایی که در اختیارمان است بسیار متنوع است، لیکن شروع این فرایند الزاماتی دارد.
آیا دانشگاههای ما توفیق طلب هستند؟ توفیق طلبی مهمترین ویژگی کارآفرینها است. آیا دانشگاههای ما اهداف چالشی برای خودشان تعریف میکنند؟ همیشه در کارآفرینی میگوییم مرکز کنترل داخلی است؛ یعنی هل نمیدهند، فشار نمیآورند، و مقررات، دانشگاه را تحتفشار قرار نمیدهند. آیا فرهنگ دانشگاه بهگونهای است که فعالیتهای کارآفرینانه از خود دانشگاه نشأت میگیرد یا از بیرون دانشگاه است؟ وقتی از این زاویه به دانشگاههایمان نگاه میکنیم، فاصله بین وضع موجود و مطلوب قابلتوجه است..
رابطه بین GDP و کارآفرینی نوپا
کشورهایی که ثروتمند هستند، نرخ کارآفرینیشان خوب نیست و پایین است. این مسئله برخلاف نظریه پایهای است که عنوان میکرد، کارآفرینی محرک توسعه است. این داده برای سالهای بعد هم همین وضعیت را نشان میدهد. برعکس، کشورهایی که GDP پایینی دارند، نرخ کارآفرینی بالاتری دارند. بنابراین این دادهها به ما میگوید، مفهومی که ما از کارآفرینی در ذهن داریم، با مفهومی که واقعیت دارد، متفاوت است. برای پاسخ دادن به این پارادوکس لازم است بدانیم که کارآفرینی یک فرآیند سه مرحلهای است که ابتدا ادراکات در ذهن شکل میگیرد، بعد تبدیل به یک سری اقدامات میشود و بعد تبدیل به اثر میشود. اگر این مسیر را درست طی نکنیم و درست نفهمیم که موضوع از چه قرار است، اثر دلخواه را در انتها نخواهیم دید.
ابتدا در لایه ادراکات، سه مفهوم وجود دارد که نشان میدهد که چقدر فرد کارآفرین، خودش را درست فهمیده، و چقدر فرصت بیرون را درک کرده است: درک، درک قابلیت، درک فرصت. ما ابتدا چیزی را ادراک میکنیم، بعد وارد قصد آن میشویم، به عبارتی، بر مبنای درک، قصد شکل میگیرد. دادهها نشان میدهد که ایرانیان درک قابلیتشان نسبت به ۴۰ کشور دیگر خوب و تقریباً معقول است؛ ولی درک فرصتشان پایین است. این چه پیامی میدهد؟ داریم در ذهنمان میچرخیم تا داده واقعی که به فرصت کارآفرینانه ربط دارد را بیابیم. بنابراین با یک درک ناقص از فرصت، قصد شکل میگیرد؛ لذا، باوجودیکه، کارآفرینان ایرانی نمره قصدی بالاتر از کشورهای دیگر دارند، اما افراد بدون درک صحیحی از فرصتها، وارد قصد میشوند، بدون اینکه ذهنشان تحلیل درستی داشته باشد که کجا کارآفرینی را شروع کنند، شروع به کارآفرینی میکنند.
این روند هم در ۱۱ سال گذشته باثبات حرکت کرده است. این مسئله را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم. وضعیت قصد کارآفرینانه نشان میدهد، فضایی که در کشور به وجود آمده است، قصد قابلتوجهی ایجاد نموده است و اگر جایی تصحیح نشود، تبدیل به شکستهای بسیار جدی میشود.
همچنین GEM فعالیتهای کارآفرینانه، را به سه دسته تقسیم میکند:
شاخص کارآفرینیهای نوپا، که نشاندهنده شرکتهای ایجادشده توسط کارآفرینان که عمرشان کمتر از ۴۲ ماه است؛
شاخص فعالیتهای تثبیتشده که نشاندهنده شرکتهای ایجادشده توسط کارآفرینان که عمرشان بالای ۴۲ ماه است؛
کارآفرینیهای سازمانی: نوع فعالیتهای کارآفرینی است که منجر به بهبود شرکتهای فعلی میشود.
در عمل، به جوانان میگوییم برو ایده پیدا و روی آن کارکن. این جوان هیچ ایدهای در مورد صنعت مالی، در مورد صنعت پوشاک، در مورد بازیگران معدن ندارد. لذا با یکفاصله بسیار زیاد ازآنجاییکه فرصت وجود دارد، وقت افراد را درجایی صرف میکنیم، که اصولاً ارزش و ثروتی در آن نیست. به نظر میآید منابعمان را جای غلطی داریم صرف میکنیم. بهاینترتیب کارآفرینی از یک فعالیت اقتصادی تبدیل به یک فعالیت اجتماعی میشود. تانک اصلی اقتصاد که ثروتمان در آن قرار دارد و در اختیار شرکتهای بزرگ مثل شرکتهای آب، برق، گاز و بانکها است، کنار گذاشته میشوند و از دانشگاهیان میخواهیم که بیایند و کارآفرینی کنند. کجا کارآفرینی کنند؟ ثروت جای دیگری است. موفقترین استارتآپ هایی که ایجاد میشوند، آنهایی هستند به شرکتهای بزرگی که در آنها فرصتها به نحو درستی تشخیص دادهشده است، مرتبط میشوند. این شاخص در ایران تقریباً یک درصد است.
اینجا شاخص دیگری به نام انگیزه کارآفرینانه وجود دارد که تقریباً نسبت کارآفرینی فرصتگرا به کارآفرینی اجباری است. کارآفرینی اجباری، کارآفرینی است که شما راهی ندارید و کاری پیدا نمیکنید و درنهایت تصمیم به راهاندازی یک استارتآپ میگیرید. نسبت کارآفرینی فرصت گرا به کارآفرینی اجباری را در نمودار ملاحظه میکنید. اتفاق خوبی از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۷ در حال روی دادن است؛ این نسبت مدام در حال افزایش است و به ما این پیام را میدهد که در روزهای اول که کسبوکارها شروع شدند، بیشتر جنبه اجتماعی داشتند، و الان بهتدریج متوجه شدهاند که ببینیم کجا کار هست، کجا مشتری هست، و فضای کارآفرینی برای حرکتهای جدیتر آماده میشود. وقتی شاخص نوپای فرصت گرا را میبینیم، هنوز خیلی فاصلهداریم؛ در حال حاضر ۹/۵ هستیم، درحالیکه کشورهای با درآمد متوسط (middle income) دو برابر ما هستند. بنابراین از ظرفیت و قابلیت شرکتهای بزرگ نتوانستهایم بهاندازه اقتصادهای دیگر در توسعه کارآفرینی استفاده کنیم.
همچنین در حوزه شاخص کارآفرینی سازمانی، یک ضعف بسیار جدی دیگر دیده میشود. نرخ کارآفرینیهای نوپای بینالملل در کشورهای با درآمد بالا (high income) ، بسیار بالا است و این میزان در کشور ما یکسوم آن است.
همچنین دادهها نشان میدهند که کارآفرینی نوپا با انتظار رشد بالا در ایران عددش خیلی بالاست. وقتی از رشد بالا صحبت میشود، منظورمان ۲۰ استخدام در ۵ سال آینده است. این بدین معنا است که انتظاری که در ذهن افراد کارآفرین شکل میگیرد، که بروند و استیو جابز بشوند! در اقتصادهای دیگر مثل درآمد متوسط (middle income) و درآمد بالا (high income) در حد یک درصد است. یعنی یک درصد از کارآفرینان نوپا خواهند توانست ظرف ۵ سال ۲۰ اشتغال ایجاد کنند. این انتظار در ایرانیها دو برابر کشورهای با درآمد بالا (high income) میباشد. در عمل، فضا بهقدری هیجانی میشود که تصوراتی که در ذهن افراد از کارآفرینی ایجاد میشود، غیرواقعی بوده و منجر به سرخوردگی در آینده میشود.
همچنین همانگونه که در نمودار مشاهده میکنید، رابطه بین کارآفرینی سازمانی و GDP per capita نشان میدهد، کشورهایی که GDP بیشتری دارند، نرخ کارآفرینی سازمانی بیشتری دارند. فضای کشورهای پیشرفته به سمتی است که کارآفرینیهایشان را بهجای کارآفرینیهای نوپا یا نوپای اجباری به سمت کارآفرینیهای سازمانی هدایت میکنند.
در جهتگیری دانشگاهها، چون در حال نوشتن یک سند برای توسعه دانشگاه کارآفرین هستیم، باید جهتگیری اصلیمان را ببریم به سمت، کارآفرینیهایی که معطوف به منابع بلااستفاده داخل جامعه است که این منابع بلااستفاده عمدتاً در اختیار شرکتهای بزرگ است. کارآفرینی سازمانی شامل موارد زیر هست:
بازطراحی فرآیندها؛ میلیونها فرآیند در شرکتهای ارزشمند ما وجود دارند که کارا نیستند. لذا یک موضوع اصلی در کارآفرینی سازمانی، بازطراحی فرآیندهاست؛ به عبارتی، شرکتهایی که داخل دانشگاه ایجاد میشوند، باید روی بازطراحی فرایندهای این شرکتها تمرکز کنند. برای دستیابی به این مهم، استارتآپ علاوه بر اینکه باید فناوری را بلد باشند، باید با فضای اجرا نیز آشنا باشند.
تغییر بیزنسمدل؛ یکی دیگر از موضوعهای اصلی است که در این دسته از شرکتها وجود دارد نوآوری در مدل مالی، مدل مشارکت، مدل ارتباط با مشتری. این تیپ فعالیتها، اثر قابلتوجهی بر شرکتها خواهد داشت.
بیزنس اسکوپینگ؛ در این دسته از فعالیتها، استارتآپهای ما نقش بهروزرسانی محدوده کسبوکار شرکتهای دیگر را به عهده میگیرند. اکثر شرکتها به اسکوپ خودشان عادت کردهاند؛ چند محصول تولید میکنند و میبینند این محصولات در بازار فروش ندارد، اما با پافشاری زیاد روی محصولی که اصالتاً عمرش تمامشده، در حال وقت تلف کردن هستند.
نوسازی استراتژی؛ برای آماده کردن شرکتها برای نوآوریهای سازمانی، همهچیز از ابتدا با طراحی استراتژی کارآفرینانه سازمانی از سمت شرکت پذیرنده، نه از سمت دانشگاه شروع میشود. این شرکتها باید استراتژیهایشان را طوری طراحی کنند که در مرزهای سازمانی انعطافپذیر باشند؛ استقلال کاری در آنها زیاد باشد؛ حمایتهای مدیریتی شوند؛ و مکانیزهای پاداش در آنها تعریف شود. این موارد باید توسط استارت آنهایی که با حوزه کسبوکار شرکتها آشنا باشند، و بر فناوری تسلط داشته باشند، و صبر لازم برای این تغییرات را کسب کرده باشند انجام شود.
با این رویکرد نهتنها ما با کمبود شغل مواجه نیستیم، بلکه نگرانی من فقدان نیروی کافی برای انجام اینگونه فعالیتهای کارآفرینانه است. اما یادمان نرود مکانیم دانشگاه برای تربیت چنین نیروهایی مناسب نیست و باید درگیر تغییرات بنیادین شود. امیدوارم تدوین و اجرای سند دانشگاه کارآفرین در این زمینه منجر به گامهای اساسی گردد.